ديروز می تونست روز من هم باشه
یکی از دائی هام سالهای دانشجویی و فکر کنم تا مدتی بعد از دانشگاه رو خبرنگار موفقی بوده. کلا علاقه به کتاب خونی و دست به قلم بودن رو بیشتر از سمت خانواده مادری به ارث برده ام. البته پدرم هم آدم کتاب خونی بوده - و الان هم اگه وقت بکنه هست - ولی خصوصیات دیگه اش مشخص تره. توی فامیل مادرم آدمهای اهل نوشتن کم نیستن. استعداد پزشکی و نویسندگی توی این فامیل زیاد دیده شده. به هرحال محتویات خون و محیطی که توش بودم داشت منو هل می داد روی میدون مین خبرنگاری. تنها شانسی که آوردم این بود که توی مقطع بعد از لیسانسم هیچ کانالی به این فضا نداشتم، اگه نه با مشخصاتی که از خودم و کشورم سراغ دارم، تا الان حداقل ۹۳۴۵۹۷۴۵۴۵۷۵۹۴۷۶۴۵۴۳۸۰۲۴۹۸۲۳۶۴۹۲ بار خانواده ام رو دق مرگ و عزادار کرده بودم. پس خدایا، ۹۳۴۵۹۷۴۵۴۵۷۵۹۴۷۶۴۵۴۳۸۰۲۴۹۸۲۳۶۴۹۲ بار به نداده ات شکر!
این روز رو، با اتفاقهایی که برای خبرنگارهامون می افته، نمی تونم بهشون تبریک بگم؛ ولی دلم می خواد بهشون بگم که چقدر به نظرم شجاع هستن، چقدر به نظرم جز اون معدود آدمهایی هستن که فکر می کنن و احساس مسئولیت می کنن، چقدر نقش مهم و موثری توی دنیا دارن، چقدر... و چقدر نگرانشون هستم، و چقدر دلم می خواد که روزی توی محیطی که دوست دارن و لیاقتشونه کار کنن و امنیت کاری و حرفه ای داشته باشن و چقدر آرزو دارم که یه زمانی همه مردم جامعه ارزش و جایگاه اونها رو درک کنن و قدردانشون باشن. به صورت اختصاصی هم به دوست خوبم مژگان جمشیدی که چیزها ازش یاد گرفته ام و الحق و الانصاف خبرنگار دنیا اومده، بهترین آرزوهای قلبی ام رو تقدیم می کنم.
ماندانا
عزیز گلم ،ممنون از لطفت و اینکه به یادم بودی و هستی ،اما بدون تعارف بگم که تو واقعا اگر همین الان هم بیای خبرنگار بشی از من خبرنگار تری ، ذهن تو به اعتقاد من بسیار خلاقه . اما خب من ازت دعوت نمی کنم در ایران خبرنگار بشی ،اگه یه روز خواستی بری یه گوشه دیگه دنیا،حتما خبرنگار میشی و از نوع موفق اش هم میشی ، به خاطر همه چیز ازت ممنونم و اینکه توی این روزها به یادم هستی ،ممنون
ماندانای عزيز من برخلاف سرکار خانم جمشيدی ميگم اصلا دور اين کار رو خط بکش و از خبرنگار شدن بگذر بيام کيک يادمون بده که الحق والنصاف سرکردن شکم مردم کار انبيا ست
ماندانای عزيز تاسف اين را نخور که میتوانستی خبرنگار شوی. وقتی در اين سرزمين مصاحبههای پیاده نشده تو بسیار بیشتر از منتشر شدههاست، وقتی مسئولی که روبه روی تو مینشیند و پس از یک ساعت حرف زدن، ضبط صوت تو را خاموش میکند و از تو میخواهد که گفتههای ضبط شدهاش را منتشر کنی، اما حقیقت گفتههایی است که بعد از آن میگوید و به تو اجازه نمیدهد آنها را ضبط کنی. وقتی رییس سازمان میراث فرهنگی به کشیده شدن خط آهن در مسیر اصفهان، شیراز یا کشیدن قطار شهر در اهواز و یا شاختن مصلای بزرگ در تبریز میگوید کارهای کوچک، یا وقتی رییس سازمان حفاظت محیط زیست به نصف تالابهای استان گلستان میگوید شورهزار و ... بهتر است بیخیال این کار شوی تا حداقل بتوانی درست ببینی و از دیدنت لذت ببری. به ما تحمیل کردهاند که چیزی را بنویسیم که حقیقت ندارد که اگر غیر از این باشد یا تکذیب میشود، یا توقیف میشود یا شکایت.ما فقط امیدواریم دیگران از بین دهها جملهای که به اجبار مینویسیم، آن جملهای را که به اختیار نوشتهایم، تشخیص دهند. حالا ببین میخواهی در این فضا کار کنی دوست من!!